سال نو مبارک
سلام امسال دومین عید ویانا خاونم ناز نازیه. مامانی امیدوارم هر سالت بهتر از سال قبل باشه. عیدت مبارک عزیز دلم. ...
نویسنده :
مامان
22:35
راه رفتن
ویانا کوچولوی من بالاخره راه رفت سه قدم هر چند الان تنبلی میکنه و راه نمیره. مامانی امیدوارم تو زندگی قدمهای محکمی برداری. عاشقتم. البته این مطلب رو میبایست در تاریخ 14 آدر مینوشتم.
نویسنده :
مامان
15:42
تولد یکسالگی
سلام مامانی بالاخره دختر خوشکل مامان یکساله شد. این یکسال چقدر خوب گذشت. چقدر خوب بود که تو کنارم بودی. شاید اولاش برام سخت بود ولی شیرین بود. بغل کردنت شیرین بود. به خاطر تو حاضرم همه کار بکنم مامانی. , و بالاخره ...
نویسنده :
مامان
20:30
سفر به اهواز
سلام دختر عزیزم 14 آبان همراه مامانی رفتیم اهواز. خیلی خوش گذشت و اتفاقات زیادی افتاد. حرف زدی برای اولین بار وایسادی و و و دندونای بالات در اومد. حالا کم کم مینویسم. مامانی تنبلی میکنه. مامانی همش نگران بود ک نکنه تو هواپیما گریه کنی ولی تو خیلی خیلی خوب بودی. موقعی ک هواپیما میخواست بلند شه خوابیدی و موقع نشستن بیدار شدی و شروع کردی بازی کردن. و مسافرای دیگه رو نگاه میکردی. بعدشم خاله ارمیتا اومد دنبالمون و رفتیم پیش مادر بزرگ....
نویسنده :
مامان
14:13
اشاره کردن
عزیزم چند وقتی هست که به وسایل مختلف اشاره میکنی. انگار ک میپرسی این چیه؟ و وقتی اون چیزی رو ک مد نظرت بوده متوجهش میشیم کلی ذوق میکنی عزیزم.
نویسنده :
مامان
0:32
جشن دندونی
سلام دختر قشنگم امروز برات جشن دندونی گرفتیم. و پدربزرگ و مادربزرگ و عمه و عموها اومدن. جشن خوبی بود و خوش گذشت. تو هم برامون دلبری کردی و کلی با عمو احمدت بازی کردی. امیدوارم همیشه شاد باشی دخترم و دندونات هم همیشه سالم باشن. ...
نویسنده :
مامان
0:59